بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!

ساخت وبلاگ
با حضور نویسندگان مختلف؛قزوین- محفل ادبی «روایت پدرانگی» با حضور نویسندگان مختلف از قزوین و تهران در سالن آمفی تئاتر مهندس بهشتی عمارت تاریخی داعی در قزوین برگزار شد.به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قزوین، در این برنامه که صبح شنبه در آستانه میلاد امیرالمومنین علی (ع) برگزار شد، حسین براتی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قزوین و جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادب حضور داشتند.براتی در این برنامه گفت: همه ما ایرانی‌ها مفتخر به این هستیم که از دوستداران امام علی (ع) محسوب می‌شویم.وی بیان کرد: تربیت یافتن در محضر علی (ع) چیزی جز سعادت به همراه نخواهد داشت و اگر کسی به دنبال جوانمردی و انسانیت باشد امام (ع) برای او یک الگوی کامل است.در ادامه مهدی رسولی، عبدالجبار کاکایی، خسرو باباخانی، ابراهیم اکبری دیزگاه، ساسان ناطق، مجید رحمانی، روح‌الله شریفی روایت های پدرانه خود را برای حاضران قرائت کردند.اجرای موسیقی اصیل ایرانی توسط دختران هنرجوی هنرستان هنرهای زیبای قزوین که به تازگی به جشنواره موسیقی فجر راه یافته‌اند، بخش دیگری از برنامه «روایت پدرانگی» بود.محفل ادبی «روایت پدرانگی» با مشارکت معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قزوین، خانه کتاب و ادبیات ایران و اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان قزوین و با حضور علاقه‌مندان و دانش آموزان برگزار شد.برچسب‌ها: روایت پدرانگی, مجید رحمانی|+| نوشته شده توسط مجيد رحماني در یکشنبه دوازدهم فروردین ۱۴۰۳  | بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 14:15

درباره وبلاگ

چنان کاری با داستان و شعر کرده ایم که می شنویم :
داستان نگو . برو سر اصل مطلب
و یا
شعر نگو ....( یعنی چرت و پرت می گی) و ......!!!!!!
دوستان مي توانند داستانهاي خود را به آدرس
[email protected]
جهت درج در وبلاگ و ... ارسال نمايند

بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت: 23:06

درباره وبلاگ

چنان کاری با داستان و شعر کرده ایم که می شنویم :
داستان نگو . برو سر اصل مطلب
و یا
شعر نگو ....( یعنی چرت و پرت می گی) و ......!!!!!!
دوستان مي توانند داستانهاي خود را به آدرس
[email protected]
جهت درج در وبلاگ و ... ارسال نمايند

بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 17:31

-نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه قدس | لینک خبرگفت‌وگو با نویسنده کتاب تقدیر شده «ویروس عاشق» پانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد با همه حاشیه‌هایش هفته گذشته به پایان رسید و این جایزه طبق معمول در روز اختتامیه برگزیده‌هایش را در بخش‌های مختلف اعلام کرد که از چهار بخش اصلی جشنواره فقط یک بخش برگزیده داشت و در سه بخش دیگر آثار به عنوان شایسته تقدیر معرفی شدند.در همان روزها و در همین صفحه، گفت‌وگوی ما با دبیر جشنواره و یکی از شایستگان تقدیر در بخش رمان منتشر شد. در صفحه امروز گفت‌وگو با مجید رحمانی؛ نویسنده مجموعه داستان «ویروس عاشق» که اثرش در بخش داستان کوتاه شایسته تقدیر شد را منتشر می‌کنیم. «ویروس عاشق» نوشته‌ مجید رحمانی، مجموعه‌ای از 18داستان‌ کوتاه است که مضامین مختلفی را در بر می‌گیرد. مجید رحمانی با شرکت در کارگاه‌های داستان‌نویسی حسن لطفی به نوشتن روی آورده است. دو رمان «نوزاد» و «روزگار ملخ» از آثار منتشر شده این نویسنده هستند. چه شد مجموعه داستان «ویروس عاشق» را نوشتید؟ داستان‌های ویروس عاشق را طی چند سالی که در نشست‌های داستان‌نویسی نوشته و خوانده بودم جمع‌آوری کردم. این داستان‌ها بارها در همین نشست‌ها نقد و بررسی شد و با توجه به همین نقدها آن‌ها را چندین بار بازنویسی کردم. فکر می‌کنم موضوعی که در داستان باید بیشتر مورد توجه به خصوص نسل جوان قرار بگیرد این است که داستان در طول زمان باید بازنویسی شود و در آن صورت است که شکل می‌گیرد. البته این زمان در نویسنده‌های مختلف فرق می‌کند. توجه به این مورد، به خصوص برای جوان‌ترها واجب است به ویژه نویسندگان جوانی که شب، یک داستان می‌نویسند و توقع دارند فردا همان داستان منتشر شود و همه هم از آن تعریف کنند! به نظرم موضوعاتی بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 9:37

https://shahrvandonline.ir/206774/%d9%88%db%8c%d8%b1%d9%88%d8%b3%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%a8%d9%87-%d9%87%d9%85%d9%87-%d8%b3%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%aa-%da%a9%d9%86%d8%af/گفتگو روزنامه شهروند با مجید رحمانی به بهانه شایسته تقدیری مجموعه داستان ویروس عاشق در پانزدهمین جشنواره ادبی جلال آل احمدسال گذشته مجموعه داستان «ویروس عاشق» نوشته مجید رحمانی در جایزه جلال آل احمد شایسته تقدیر شناخته شد. این کتاب، مجموعه‌ای است مشتمل بر 18 داستان کوتاه در موضوعات مختلف. هرچند درون‌مایه‌ای مشترک را بین داستان‌ها می‌شود پیگیری کرد. در این‌باره با نویسنده کتاب، مجید رحمانی، به گفت‌وگو نشستیم. همچنین درباره آثار پیشین او پرسیده‌ایم: «نوزاد هفتادساله» و «روزگار ملخ». کتاب «ویروس عاشق» به همت نشر «صاد» منتشر شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است درباره این سه اثر نوشته مجید رحمانی.کتاب‌ «ویروس عاشق» از جمله آثاری بود که در جایزه جلال شایسته تقدیر شناخته شد. در وهله اول، به خاطر عنوان این کتاب ممکن است گمان کنیم ارتباطی با پاندمی کرونا دارد. درست است؟فقط داستان «ویروس عاشق» ارتباط دارد. در واقع این کتاب 18 داستان دارد در موضوعات مختلف؛ از دفاع مقدس گرفته تا همین موضوع کرونا و موضوعات تاریخی. حتی درباره تخت جمشید و داریوش، سعدی، وکیل و موکل، چوپان یک گله و ارتباط جن با انسان هم داستان‌هایی در این کتاب هست. اما درباره کرونا اگر بخواهید بدانید، خود داستان «ویروس عاشق» در رابطه با اوایل ورود این ویروس به ایران است. این بیماری در آن سال که به کشور ما آمد، در ابتدا خیلی‌ها را ترساند. خودم هم خیلی ترسیده بودم. بعد تصمیم گرفتم در مورد ترس و تنهایی زوجی که با هم اختلاف دارند، بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 9:37

خودش گفت بروم پیششصدایش می‌زنم؛ می‌شنود؛ شنیده بود؛ خودش از من خواست بروم پیشش؛ بی‌آنکه مرده باشم می‌روم آن بالا؛ روی رنگین کمان؛ میان سفیدیها؛ تو دل ابرهای پنبه‌ای و مرطوب؛ روی زمینة نیلی آسمان. می‌دانم که نشسته روبرویم. شکل برف‌هایی است که هیچ غباری ننشسته رویش، سفیدِ سفید، نورِ نور، بدون اینکه بزند چشمهایم را. یک مشت ابر برمی‌دارم. فشارش می‌دهم. عین گلولة برف، اما یخ نیست؛ گرم است؛ به اندازة بغل مادرم و دستهای پدرم. شک دارم کسی آن پایین، این برفِ گرم را دیده باشد. باید آمد بالا تا بتوان دید. نگاه می‌کنم از آنجا؛ دلم می‌خواهد عین زمان کودکی عرق بکنم از شدت بازی. شیرجه بزنم توی آهنگ نرم؛ صدای دنگ دنگِ سیمِ کمانِ حلاج. مادرم برایش چای آورده بود، حلاج، تکه‌های پنبه را گذاشته بود توی لحاف و تشکی که مادرم می‌چید روی هم. من خودم را رویش پرت می‌کردم. تازه مدرسه‌ها تعطیل شده بود. بچه‌ها بازی می‌کردند توی کوچه؛ پر از قهر و آشتی و صدای خنده‌. عمو نوروز می‌خواند و می‌رقصید. پدرم ماهی دودی خریده بود. ازکوچه آمدم حیاط. نفس نفس می‌زدم. نشستم کنار حوض؛ روبروی باغچه؛ و بنفشه‌هایی که تازه پدرم کاشته بود. سرم را بردم زیر شیر آب؛ خنک شدم. ابرها حرکت می‌کردند. من دستم را می‌بردم سمتش و می‌گفتم: مامان، بیا ببین شکل سرِ اسبه، اونِکی مثه درخته، بعد عطسه‌ می‌زدم و می‌گفتم: یه نفر رو تختش دراز کشیده و به من می‌خنده، مثه آدم برفی می‌مونه. از آشپزخانة کوچکمان بوی ماهی سرخ شده می‌آمد. تابة باقلوا زیر کمد بود. یواشکی یک گل از آن خوردم. هوا مزة شیرینی می‌داد. مادرم گفته بود: یه ساعت دیگه عید می‌شه. من به هوای عیدی از خوشحالی پریده بودم بالا. پدرم گفت بعد از ناهار لباسم را بپوشم و برویم مهمانی.مر بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:29

آیین رونمایی از کتابهای لیلی‌وار و باران وهم من یار مهربانم، دانا و خوش زبانم...این هفته دوشنبه، مهمانِ دو یارِ همیشه مهربان بودیم. دو یاری که به دور از شعارها و وعده‌ها، از بودن در کنارشان به خود بالیدیم تا از آنها غافل نباشیم. در این مهمانی، همراه با هم‌نشینانِ هنر و فرهنگ نشستیم تا شاهد دانایی و خوش زبانی این یاران باشیم. هم‌چنین داستانی از «مجموعه‌ی باران وهم» و دل نوشته‌‌ای را با صدای نویسندگان این دو کتاب شنیدیم:« همه چیز از باران شروع شد و بوی نم خاک بعدش .حس و توان نوشتن تو خانواده‌ای که سه پسر متعصب داشت، بزرگترین اتّفاق زندگیم بود. به اکرم سادات گفته بودم، پیدا نمیشه. گفته بودم بمونیم تو کنج خلوت خودمون. اصلا ساخته نشده، مکانی به این نام نیست. تو دانشگاه با هم آشنا شدیم. اکرم سادات ادبیات را تا ارشد ادامه داد، امّا من برای ارتقای شغلم علاوه بر ادبیات ،کتابداری را هم خواندم...».«پری ساکت و مغموم به قالیچه‌ی کوچک و پر نقش و نگار زیر پایش نگاه می‌کرد. در آن لحظه بزرگترین آرزویش این بود که قالیچه به پرواز در آید و او را با خودش ببرد به هر جایی که دیگر خبری از پیرمردهای فراموش‌کار و احساساتی نباشد...». آیین رونمایی مجموعه‌ی شعر «لیلی وار» و مجموعه داستان « باران وهم»، در دوشنبه‌ی داستان این هفته و در سالن آمفی‌تئاتر مجتمع ارشاد برگزار شد. این مراسم که با حضور جمعی از پیشکسوتان، نویسندگان، و علاقه‌مندان تشکیل شد، یک نشان ویژه هم داشت و آن حضور پررنگ بانوان در عرصه‌ی نوشتن است: اشعار «لیلی وار» نوشته‌ی «لیلا اسد پشامی» فارغ التحصیل زبان و ادبیّات فارسی است که در انتشارات دکتر سین منتشر شده است. وی مسئول کتابخانه مهرگان ( برترین کتابخانه استان در سال 1399) و هم‌چنین مد بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 117 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:04

کلافه‌ام... از این همه خبر بد... در جبر جغرافیای...از این همه بیداد...به انتظار نمی‌شینیم. انتظار پرنده، و پنجره... می‌رویم تا بدمد در این خفقان هوای تازه، تا ببارد چکه‌های شبنم... تا بنویسم|+| نوشته شده توسط مجيد رحماني در جمعه بیست و دوم مهر ۱۴۰۱  | بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 86 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:04

مجموعه داستان « ویروس عاشق » نوشته مجید رحمانی، شایسته تقدیر در پانزدهمین جشنواره ادبی جلال آل احمد


برچسب‌ها: ویروس عاشق, شایسته تقدیر, مجید رحمانی
|+| نوشته شده توسط مجيد رحماني در چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱  |

بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 85 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:04

نگاهی گذرا به «کتاب  سیندرلا به روایت بچه های کوچه صلابت »نوشته عباس تورج فرد«عصر بود.از آن عصرها که آدمی کیف می‌کند. یه کمی آفتاب ، یه کمی نسیم ، یه کمی عطر کوچه نم زده و صدای شرشر جوی نسبتا پر آب کنار کوچه......آسمان خیال داشت فقط ببارد ، زنها همه پشت پنجره بودند و مردها کمی دورتر نشسته بودند و چای هورت می‌کشیدند و باران می‌بارید .بوی خاک نم خورده حال خوبی به کوچه داده بود...».عباس تورج فرد در قالب تک‌گویی و حدیث نفس، نگاهی متفاوت دارد به آدمها و فضای کوچه‌ای به نام صلابت.کوچه‌ای در میدانگاه با درختی توت در وسط که از دو طرف به باغ محدود می‌شود. خواندن و خوانش کتابِ «سیندرلا به روایت بچه‌های کوچه صلابت» خیلی سخت نیست. راوی اسیر واژه‌پردازی‌های بی مورد نمی‌شود. راحت حرف می‌زند. از مولفه های داستان هم استفاده می‌کند. ی ‌ای هر چند نویسنده با درونمایه‌ای که در ذهنش داشته عمدا از داستان‌پردازی طفره رفته است ، اما موفق می‌شود با ظرافتی آمیخته به تخیل، فضای کوچه ، شخصیتها و کنش‌هایشان را برای مخاطب ترسیم کند. مخاطبی که پیر باشد یا نوجوان و مرد یا زن باشد فرقی نمی‌کند . به نظرم اگر نوع نگاه نویسنده در این روایت را بدبینانه ندانیم، دستِ‌کم «کوچه» می‌تواند تلویحا اشاره‌ای به جامعه و اتفّاقات واقعی اطرافمان باشد. هر چند این اتفّاقات و از بین رفتن عشق به ناامیدی نمی‌انجامدنجامد، دستِ‌کم انتخابِ «سیندرلا» که در ادبیات داستانی‌ نقش«امیدوار به خوشبختی» را دارد، قسمتی از درونمایه و متن را می‌سازد.  در این کوچه آدمهای خوب و بد در کنار هم زندگی می‌کنند، اما رفته رفته اتفاقی در آن می‌افتد و عشق از میان می‌رود  :« کوچه صلابت به قدری تیره و کثیف بود که کمتر کسی رغبت داشت به آنجا بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 181 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 10:27