فیلم نامه کوتاه دکتر دیوانه

ساخت وبلاگ
فیلم نامه کوتاه دکتر دیوانه

فیلم نامه کوتاه
دکتردیوانه
نوشته مجید رحمانی
داخلی -اتاقی در زیر زمین خانه شبیه به آزمایشگاه حیوانات-روز
تعدادی پوستر از آناتومی حیواناتی مثل مار و موش در دیوارها چسیانده شده اند.میزی دروسط اتاق وجود دارد و روی آن میکروسکوپی گذاشته شده است.کیسه ای روی میز است ، و در داخل آن انگار حیوانی یا حیواناتی وجود دارد و از بیرون کیسه حرکت آنها به چشم میخورد.درکیسه توسط دستی باز میشود و از داخل آن موشی را بیرون میآورد.فقط دستها را میبینیم که موش را نوازش میکند.بعد کم کم با دو انگشت به گلوی موش فشار وارد میکند .به طوریکه حیوان دست و پا میزند و جیر و جیرمیکند.در آن طرف اتاق قفس شیشه ای دیده میشود و درون آن ماری آهسته حرکت میکند.صدای زنگوله ای خارج از کادر شنیده میشود.ناگهان موشی خاکستری به داخل قفس میافتد.ریسمانی به پایش بسته شده است.ماردر حالت حمله جمع شده است.و موش را زیر نظر دارد. مار حمله کرده و موش را در هم میپیچد.حیوان بعد از مدتی دست و پا زدن بی هوش میشود....
خیابان -ساختمان کلینک روانی –روز
از ساختمان مطب در کنارخیابان مردی حدود سی و پنج ساله با ظاهری مرتب و کیف به دست خارج میشود.او مدتی در کنار ساختمان مطب کلینیک روانی میایستد.به این طرف و آن طرف نگاه میاندازد. در جلوی ساختمان مخرن زباله ای گذاشته شده است.او به سمت مغازه ای رفته و مدتی بعد با نوشابه ای در دست خارج می شود.در جلوی کلینیک روانی نوشابه اش را میخورد.گربه ای روی مخزن زباله رفته است.او که درحال نگاه کردن به گربه است لبخندی به چهره اش می آید و چشمانش را کمی ریز میکند.یک دفعه قوطی نوشابه اش را به سمت گربه پرت میکند.گربه ترسیده و جیغی کشیده و فرار میکند.رهگذری که او را دیده با تعجب به مرد نگاه کرده و رد میشود.مردبا حالت عادی به سمت خودروی قرمز رنگش میرود.درب خودرو را باز میکند.از گرما ی روز ابتدا کتش را در آورده و داخل خودرو میاندازد و سپس عرقش را با دستمال خشک کرده و سوار خودرو شده و راه میافتد.
داخل خودرو –(ادامه)
مرد در حالیکه مشغول راندن خودرو است ؛ پخش را روش کرده و صدای آنرا زیاد میکند.صدای موزیکی تند و با صدای بلند به گوش میرسد.کمی جلوتر ترافیک است.مرد متوجه ترافیک شده و خودرو را نگه میدارد.چند خودرو جلوتر ؛ دو ماشین با هم تصادف کرده اند.و دو راننده آنرا از داخل خودرو مرد میبینیم که در خیابان با همدیگر درگیر شده اند؛ و مشغول دعوا هستند.صدای موزیک از داخل بلند است و ما صدای دعوای آنها را نمی شنویم.مرد در حالیکه به دعواها نگاه میکند سعی میکند خودش را با ریتم موزیک و دعوای آن دو نفر هماهنگ کند. خودش را تکان میدهد.در همین حین موبایلش زنگ میزند.
خارج از خودرو- خیابان نزدیک چهار راه -(ادامه)
صداهای بوق خودرو ها به گوش میرسد.آن دو نفر هم چنان مشغول دعوا هستند.لباس هایشان پاره شده است.چند نفر سعی در جدا کردن آنها را دارند.هردو از شدت گرما و آفتاب عرق کرد ه اند .مرد را میبینیم که از داخل خودرو با همراهش در حال صحبت کردن است.صدا های بوق و دعوا و ترافیک مانع از شنیدن صدای مکالمه مرد میشود.
خیابان – چهار راهی دیگر (ادامه)
خودرو قرمز رنگ مرد را میبینیم که به چهار راه نزدیک میشود و روی خط کشی عابر میا یستد.چراغ قرمز است .صدای تند و بلند موزیک از داخل هم چنان به گوش میرسد.از بیرون و روبرو مرد را میبینم که به چراغ نگاه میکند و انگار حوصله اش سر رفته و به ساعتش نگاه میکند.ناگهان مرد چشمانش را ریز کرده و شروع به حرکت کرده و چراغ قرمز را رد میکند ودر حالیکه با بوقها و اعتراضهای خودرو های روبرو مواجه میشود به سرعت دور میشود.
کمر بندی خروجی شهر (ادامه)
در سمت راست کمر بندی زمین خاکی دیده میشود که در آنجا تعدادی جمعیت به دور معرکه ای حلقه زده اند.صدای معرکه گیر با بلند گو به گوش میرسد.خودرو مرد کنار کمربندی و زمین خاکی توقف میکند.مرد از خودرو خارج میشود و به سمت معرکه میرود.در سر راهش تعدادی گوسفند نیز و در کنار آنها با تابلویی با عنوان " گوسفند قربانی " دیده میشود.مرد ابتدا به سمت یکی از گوسفندان رفته و با دست به زیر شکمشان زده و مثلا کمی آنها را معاینه و وارسی میکند.بعد به زیر دنبه آنها زده چشمانش را ریز کرده ومیخندد.صدای پهلوان خارج از کادر شنیده میشود.مرد به سمت معرکه و جمعیت میرود.حالا مرد در کنار تماشاچی های معرکه ایستاده و به پهلوان نگاه میکند و لبخندی میزند.پهلوان در وسط ایستاده و جعبه و کیسه ای روی زمین است.
پهلوان:
میخوام چیزی نشونتون بدم.من این مار دوسرو در میآرم .تازه گرفتمش.یه جوونمرد میخوام از شما بیاد وسط و مارو گردنش بیاندازم.یا مولا.دعا میکنم به حق صاحب که نیشش نزنه.و با بلند گو دور میپرخد و پول می گیرد.پهلوان چشمش به مرد میافتد که کیف به دست ایستاده و با لبخند مرموزی نگاه میکند.ولی وانمود میکند که او را ندیده است .آفتاب ظهر پخش شده است و چهره های مردم عرق کرده و کلافه نگاه میکنند.صدای بع بع گوسفندان از پشت زمین به گوش میرسد و با صدای پهلوان آمیخته میشود.
پهلوان:
یکی رو میخوام بیاد جلو .به حق حسین.دعاش میکنم.یکی از میان جمعیت جلو میرود.
پهلوان:
علی یارت .عباس نگه دارت.(به جعبه میزند) به حق آبروی امام حسین این جوانو نیش نمی زنی ...
ودر جعبه را باز میکند.و مارش را بیرون میآورد و به روی زمین میاندازد.پهلوان یک دور دیگر میزند و پولها را جمع میکند.وبعد مار را دور گردن جوان میاندازد .حیوان دور گردن وی آرام آرام حرکت میکند.جمعیت صلوات میفرستد.و باز هم پول میدهند.
پهلوان:
مریض داری شفا پیدا کنه.مشکل داری برات حل کنه.مولا یارتون...
کمی بعد..همانجا محوطه زمین ( ادامه)
جمعیت متفرق شده اند.پهلوان در حال جمع کردن بساطش است.مرد به سمت او میرود.
پهلوان:
سلام دکتر خیلی مخلصیم
دکتر : (چشمانش را ریز میکند)
از تو جانور تر تو طبیعت پیدا نکردم.وقت کردی یه سر بیا آزمایشگاه ببینم چه جانوری هستی!
پهلوان نگاهی به دور و برش میاندازد و سوتی میکشد.با صدای سوت همان جوان که مار به گردنش افتاده بود پیدایش میشود.پهلوان مقداری پول به او میدهد.
پهلوان :
دوباره خواستم بهت زنگ میزنم بیای. حالا برو.
پهلوان در جعبه را باز میکند و ماری را به دکتر نشان میدهد.
پهلوان :
راستی دکتر یه نگاهی بهش بیانداز.نیش نداره.( مار را به دکتر میدهد)
دکتر : (نگاهی میکند)
نه خوبه .اونارو برام آوردی ؟ ( حیوان را برمیگرداند)
پهلوان کیسه را به دکتر میدهد وخداحافظی کرده و میرود.دکتر کیسه و کیف به دست بر میگردد .از کنار گوسفندان رد میشود.مردی با بچه شش ساله اش قصد خرید گوسفندی را دارد.گوسفند را روی قاپان میگذارند.کنار قاپان دو سه عدد چاقوی تیز افتاده است.بچه به چاقوها و گوسفند نگاه میکند و خودش را به پدرش میچسباند.
دکتربه بچه نگاهی کرده لبخندی زده و از آنجا رد شده و به سمت خودرومیرود.
داخلی -اتاقی در زیر زمین خانه شبیه به آزمایشگاه حیوانات-روز
دکتر وارد زیرزمین میشود و کیسه را روی میز از بالا رها میکند. کیسه از بیرون آن به نظر میآید که جانوری در آن حرکت میکند. در سمت چپ قفس شیشه ای و در درون آن ماری دیده میشود.وسط اتاق میزی است که بر روی آن تعدادی نشریه جانور شناسی و یک عدد میکروسکوپ در آن دیده میشود.یک مگس کش دستی هم روی میز است.در کنارقفس شیشه ای مار کمی بالاتر یک ماز هم دیده میشود.او از کیفش تعدادی کاغذ و جزوه در میآورد وروی صندلی نشسته و شروع به خواندن میکند.در روی جزوه عنوان آن را میبینیم :موصوع پایان نامه دکترا ؛ "بررسی رفتاری و فیزیو لوژی موشها در موقعیت شکار شدن." کمی هم نشریه های روی میز را ورق میزند و بعد بلند شده و روپوش سفیدش را میپوشد.بعد ریسمان کیسه را باز میکند و دستش را به داخل میبرد.در حینی که دستش در کیسه است چشمش را کمی ریز میکند و یک موش را از کیسه در آورده و به دست میگیرد و درب کیسه را میبندد .بعد با دست موش را نوازش میکند.چهره دکتر که با حالت عجیبی به موش خیره شده است.موش انگار نفس نفس میزند.دکتر صورتش را به موش نزدیک و نزدیکتر میکند.موش دست و پا میزند.چهره دکتر به حیوان نزدیک شده است.دستانش او را نوازش میدهد.دو انگشتش دور گردن موش است .ناگهان گلوی حیوان را میگیرد.و فشار میدهد.موش دست و پا میزند.دکتر قهقهه سر میدهد.و حیوان جیر جیر میکند.او آنقدر میخندد که از چشمانش اشک در می آید.بعد پای موش را به ریسمان بسته و او را روی میز میگذارد.حیوان به سرعت قصد فرار دارد .ولی با ریسمانی که به پایش بسته شده است؛ ناگهان پایش کشیده میشود و میایستد و اینور و اونور میپرد.دکتر درب کیسه را باز کرده و یکی دو موش دیگر را در آورده به آنها نیزنگاه کرده و با خنده دوباره آنها را به کیسه انداخته و سر کیسه را بسته و آنرا با شدت به کف زمین پرت میکند.صدای جیر جیر موشها شنیده شده و حرکت موشها را که به زمین پرت شده اند را از بیرون کیسه میبینیم.حالا دکتر به گوشه دیگر آزمایشگاهش میرود.لیوانی وارونه که پروانه ای زیر آن است روی میز کوچکی میباشد.پروانه زیر آن بال میزند.او لیوان و پروانه را به میز اصلی میآورد و در آنجا میگذارد.پروانه در حال بال زدن زیر لیوان است.دکتر لیوان را از روی پروانه بر میدارد.ولی دوباره آن را روی پروانه میگذارد.پروانه بی حرکت میماند.او مگس کش را برداشته و چند بار به روی میز میکوبد.پروانه در هر بار تکانی میخورد.دکتر میخندد و این عمل را تکرار میکند و هر بار چشمانش را هم ریز میکند.او بلند میشود و نگاهی مغرورانه به آزمایشگاهش میاندازد.از کشو دستکشی در آورده و در دستانش میاندازد.به سمت قفس مار میرود.مار بی حرکت چمباتمه زده است.از بالا قفس درب شیشه ای آنرا باز میکند و آهسته و با مهارت مار را گرفته و بیرون آورده و آنرا روی میز میگذارد.دوربین فیلم برداریش را برداشته و شروع به فیلم برداری میکند.موش انگار از دیدن مار ترسیده و در حال فرار است. ولی ریسمان پایش را میکشد.مار آهسته به سمت موش میرود.دکتر در حال خنده از این صحنه فیلم میگیرد.بعد مار را گرفته و آن را به داخل قفسش بر میگرداند.دکتر موش را در دستش میگیرد و آنرا به صورتش نزدیک میکند و چشمانش را ریز میکند.
دکتر :
کوچولوی من ؛ میخوام یه کاری برام انجام بدی .این آقا ماره امروز بد جوری گشنشه .منم باید تزمو زودتر آماده کنم.اگه این کارو نکنم دکتر نمیشم.( موش به اینور و انور حرکت میکند.دکتر ناگهان گلوی حیوان را میفشارد)
دکتر:
اینقدر تکان نخور.هر وقت زنگوله را به صدا در آوردم بیرون میای.اون وقت یه پنیر خوشمزه جایزه داری.
او موش را در داخل جعبه ماز میگذارد. و پنیری را در انتهای آن قرار میدهد.در بالای ماز شیشه است به صورتیکه از بالا قابل دیدن است ؛و انتهای آن به قفس مار متصل شده است. دکتر ریسمانی که به یکی از پای موش بسته شده است را به داخل قفس مار آورده و از بالای قفس کنترل ریسمان را در دست میگیرد.او دوباره شروع به فیلم برداری میکند.موش از بالا دیده میشود که خود را به اینور و انور میزند.هم زمان زنگوله را به صدا در میآورد.
کمی بعد:
حالا از قاب دوربین ؛ که در حال فیلم برداری است خروجی ماز را داریم.کم کم موش در قاب دوربین ظاهر میشود.و شروع به خوردن پنیر میکند.مدتی میگذرد و ناگهان ریسمان بسته شده به پای موش کشیده شده و موش داخل قفس مار میافتد.راه فرار ندارد و متوجه مار میشود.اینو و انور میپرد ولی نمی تواند بالا برود.مار میخزد؛ و آرام آرام به او نزدیک میشود.دکتر مگس کش را برداشته و هر از چند گاهی با هیجان به میز میکوبد.پروانه تکانی میخورد.مار چمباتمه میزند.چهره دکتر که چشمانش ریز شده و تصاویر فیلم را از مونیتور دوربین میبیند.ناگهان ماربه سمت موش میپرد.(صدای کوبیده شدن مگس کش روی شیشه قفس مار خارج از کادر مدام شنیده میشود)
موش دست و پا میزند و صدای خنده و کوبیدن مگس کش را از قاب دوربین دکتر میشنویم ....

....
داخلی –اتاق-روز

حالا دوربین از قاب تلویزیونی که فیلم" دکتر دیوانه "را پخش میکرده است عقب میکشد.متوجه میشویم که تمامی وقایعی که از ابتدا دیده ایم ؛ فیلمی بوده است که از تلویزیون پخش شده است.حالا همان مردی را میبینیم که دقیقا شبیه همان دکتری است که در فیلم دیده بودیم ؛ و او که چشمانش ریز شده است روی کاناپه در اتاقی روبروی تلویزیون نشسته و مگس کشی در دستش است و با مگس کش به میز شیشه ای کنارش میکوبد .او در حال نگاه کردن اواخر فیلم است.فیلم در تلویزیون تمام شده است و عنوان بندی پایان آن در حال پخش است. همان مرد که فیلم را دیده ؛ برای خود آبی ریخته و آن را تا آخر مینوشد.مگسی در کنار لیوان روی میز مینشیند.مگس کش مرد محکم روی آن زده میشود.تصویر هم زمان مگس کشته شده و تلویزیون که حالا خاموش است دیده شده و کم کم فید میشود.

فیلم نامه کوتاه
دکتردیوانه
نوشته مجید رحمانی
داخلی -اتاقی در زیر زمین خانه شبیه به آزمایشگاه حیوانات-روز
تعدادی پوستر از آناتومی حیواناتی مثل مار و موش در دیوارها چسیانده شده اند.میزی دروسط اتاق وجود دارد و روی آن میکروسکوپی گذاشته شده است.کیسه ای روی میز است ، و در داخل آن انگار حیوانی یا حیواناتی وجود دارد و از بیرون کیسه حرکت آنها به چشم میخورد.درکیسه توسط دستی باز میشود و از داخل آن موشی را بیرون میآورد.فقط دستها را میبینیم که موش را نوازش میکند.بعد کم کم با دو انگشت به گلوی موش فشار وارد میکند .به طوریکه حیوان دست و پا میزند و جیر و جیرمیکند.در آن طرف اتاق قفس شیشه ای دیده میشود و درون آن ماری آهسته حرکت میکند.صدای زنگوله ای خارج از کادر شنیده میشود.ناگهان موشی خاکستری به داخل قفس میافتد.ریسمانی به پایش بسته شده است.ماردر حالت حمله جمع شده است.و موش را زیر نظر دارد. مار حمله کرده و موش را در هم میپیچد.حیوان بعد از مدتی دست و پا زدن بی هوش میشود....
خیابان -ساختمان کلینک روانی –روز
از ساختمان مطب در کنارخیابان مردی حدود سی و پنج ساله با ظاهری مرتب و کیف به دست خارج میشود.او مدتی در کنار ساختمان مطب کلینیک روانی میایستد.به این طرف و آن طرف نگاه میاندازد. در جلوی ساختمان مخرن زباله ای گذاشته شده است.او به سمت مغازه ای رفته و مدتی بعد با نوشابه ای در دست خارج می شود.در جلوی کلینیک روانی نوشابه اش را میخورد.گربه ای روی مخزن زباله رفته است.او که درحال نگاه کردن به گربه است لبخندی به چهره اش می آید و چشمانش را کمی ریز میکند.یک دفعه قوطی نوشابه اش را به سمت گربه پرت میکند.گربه ترسیده و جیغی کشیده و فرار میکند.رهگذری که او را دیده با تعجب به مرد نگاه کرده و رد میشود.مردبا حالت عادی به سمت خودروی قرمز رنگش میرود.درب خودرو را باز میکند.از گرما ی روز ابتدا کتش را در آورده و داخل خودرو میاندازد و سپس عرقش را با دستمال خشک کرده و سوار خودرو شده و راه میافتد.
داخل خودرو –(ادامه)
مرد در حالیکه مشغول راندن خودرو است ؛ پخش را روش کرده و صدای آنرا زیاد میکند.صدای موزیکی تند و با صدای بلند به گوش میرسد.کمی جلوتر ترافیک است.مرد متوجه ترافیک شده و خودرو را نگه میدارد.چند خودرو جلوتر ؛ دو ماشین با هم تصادف کرده اند.و دو راننده آنرا از داخل خودرو مرد میبینیم که در خیابان با همدیگر درگیر شده اند؛ و مشغول دعوا هستند.صدای موزیک از داخل بلند است و ما صدای دعوای آنها را نمی شنویم.مرد در حالیکه به دعواها نگاه میکند سعی میکند خودش را با ریتم موزیک و دعوای آن دو نفر هماهنگ کند. خودش را تکان میدهد.در همین حین موبایلش زنگ میزند.
خارج از خودرو- خیابان نزدیک چهار راه -(ادامه)
صداهای بوق خودرو ها به گوش میرسد.آن دو نفر هم چنان مشغول دعوا هستند.لباس هایشان پاره شده است.چند نفر سعی در جدا کردن آنها را دارند.هردو از شدت گرما و آفتاب عرق کرد ه اند .مرد را میبینیم که از داخل خودرو با همراهش در حال صحبت کردن است.صدا های بوق و دعوا و ترافیک مانع از شنیدن صدای مکالمه مرد میشود.
خیابان – چهار راهی دیگر (ادامه)
خودرو قرمز رنگ مرد را میبینیم که به چهار راه نزدیک میشود و روی خط کشی عابر میا یستد.چراغ قرمز است .صدای تند و بلند موزیک از داخل هم چنان به گوش میرسد.از بیرون و روبرو مرد را میبینم که به چراغ نگاه میکند و انگار حوصله اش سر رفته و به ساعتش نگاه میکند.ناگهان مرد چشمانش را ریز کرده و شروع به حرکت کرده و چراغ قرمز را رد میکند ودر حالیکه با بوقها و اعتراضهای خودرو های روبرو مواجه میشود به سرعت دور میشود.
کمر بندی خروجی شهر (ادامه)
در سمت راست کمر بندی زمین خاکی دیده میشود که در آنجا تعدادی جمعیت به دور معرکه ای حلقه زده اند.صدای معرکه گیر با بلند گو به گوش میرسد.خودرو مرد کنار کمربندی و زمین خاکی توقف میکند.مرد از خودرو خارج میشود و به سمت معرکه میرود.در سر راهش تعدادی گوسفند نیز و در کنار آنها با تابلویی با عنوان " گوسفند قربانی " دیده میشود.مرد ابتدا به سمت یکی از گوسفندان رفته و با دست به زیر شکمشان زده و مثلا کمی آنها را معاینه و وارسی میکند.بعد به زیر دنبه آنها زده چشمانش را ریز کرده ومیخندد.صدای پهلوان خارج از کادر شنیده میشود.مرد به سمت معرکه و جمعیت میرود.حالا مرد در کنار تماشاچی های معرکه ایستاده و به پهلوان نگاه میکند و لبخندی میزند.پهلوان در وسط ایستاده و جعبه و کیسه ای روی زمین است.
پهلوان:
میخوام چیزی نشونتون بدم.من این مار دوسرو در میآرم .تازه گرفتمش.یه جوونمرد میخوام از شما بیاد وسط و مارو گردنش بیاندازم.یا مولا.دعا میکنم به حق صاحب که نیشش نزنه.و با بلند گو دور میپرخد و پول می گیرد.پهلوان چشمش به مرد میافتد که کیف به دست ایستاده و با لبخند مرموزی نگاه میکند.ولی وانمود میکند که او را ندیده است .آفتاب ظهر پخش شده است و چهره های مردم عرق کرده و کلافه نگاه میکنند.صدای بع بع گوسفندان از پشت زمین به گوش میرسد و با صدای پهلوان آمیخته میشود.
پهلوان:
یکی رو میخوام بیاد جلو .به حق حسین.دعاش میکنم.یکی از میان جمعیت جلو میرود.
پهلوان:
علی یارت .عباس نگه دارت.(به جعبه میزند) به حق آبروی امام حسین این جوانو نیش نمی زنی ...
ودر جعبه را باز میکند.و مارش را بیرون میآورد و به روی زمین میاندازد.پهلوان یک دور دیگر میزند و پولها را جمع میکند.وبعد مار را دور گردن جوان میاندازد .حیوان دور گردن وی آرام آرام حرکت میکند.جمعیت صلوات میفرستد.و باز هم پول میدهند.
پهلوان:
مریض داری شفا پیدا کنه.مشکل داری برات حل کنه.مولا یارتون...
کمی بعد..همانجا محوطه زمین ( ادامه)
جمعیت متفرق شده اند.پهلوان در حال جمع کردن بساطش است.مرد به سمت او میرود.
پهلوان:
سلام دکتر خیلی مخلصیم
دکتر : (چشمانش را ریز میکند)
از تو جانور تر تو طبیعت پیدا نکردم.وقت کردی یه سر بیا آزمایشگاه ببینم چه جانوری هستی!
پهلوان نگاهی به دور و برش میاندازد و سوتی میکشد.با صدای سوت همان جوان که مار به گردنش افتاده بود پیدایش میشود.پهلوان مقداری پول به او میدهد.
پهلوان :
دوباره خواستم بهت زنگ میزنم بیای. حالا برو.
پهلوان در جعبه را باز میکند و ماری را به دکتر نشان میدهد.
پهلوان :
راستی دکتر یه نگاهی بهش بیانداز.نیش نداره.( مار را به دکتر میدهد)
دکتر : (نگاهی میکند)
نه خوبه .اونارو برام آوردی ؟ ( حیوان را برمیگرداند)
پهلوان کیسه را به دکتر میدهد وخداحافظی کرده و میرود.دکتر کیسه و کیف به دست بر میگردد .از کنار گوسفندان رد میشود.مردی با بچه شش ساله اش قصد خرید گوسفندی را دارد.گوسفند را روی قاپان میگذارند.کنار قاپان دو سه عدد چاقوی تیز افتاده است.بچه به چاقوها و گوسفند نگاه میکند و خودش را به پدرش میچسباند.
دکتربه بچه نگاهی کرده لبخندی زده و از آنجا رد شده و به سمت خودرومیرود.
داخلی -اتاقی در زیر زمین خانه شبیه به آزمایشگاه حیوانات-روز
دکتر وارد زیرزمین میشود و کیسه را روی میز از بالا رها میکند. کیسه از بیرون آن به نظر میآید که جانوری در آن حرکت میکند. در سمت چپ قفس شیشه ای و در درون آن ماری دیده میشود.وسط اتاق میزی است که بر روی آن تعدادی نشریه جانور شناسی و یک عدد میکروسکوپ در آن دیده میشود.یک مگس کش دستی هم روی میز است.در کنارقفس شیشه ای مار کمی بالاتر یک ماز هم دیده میشود.او از کیفش تعدادی کاغذ و جزوه در میآورد وروی صندلی نشسته و شروع به خواندن میکند.در روی جزوه عنوان آن را میبینیم :موصوع پایان نامه دکترا ؛ "بررسی رفتاری و فیزیو لوژی موشها در موقعیت شکار شدن." کمی هم نشریه های روی میز را ورق میزند و بعد بلند شده و روپوش سفیدش را میپوشد.بعد ریسمان کیسه را باز میکند و دستش را به داخل میبرد.در حینی که دستش در کیسه است چشمش را کمی ریز میکند و یک موش را از کیسه در آورده و به دست میگیرد و درب کیسه را میبندد .بعد با دست موش را نوازش میکند.چهره دکتر که با حالت عجیبی به موش خیره شده است.موش انگار نفس نفس میزند.دکتر صورتش را به موش نزدیک و نزدیکتر میکند.موش دست و پا میزند.چهره دکتر به حیوان نزدیک شده است.دستانش او را نوازش میدهد.دو انگشتش دور گردن موش است .ناگهان گلوی حیوان را میگیرد.و فشار میدهد.موش دست و پا میزند.دکتر قهقهه سر میدهد.و حیوان جیر جیر میکند.او آنقدر میخندد که از چشمانش اشک در می آید.بعد پای موش را به ریسمان بسته و او را روی میز میگذارد.حیوان به سرعت قصد فرار دارد .ولی با ریسمانی که به پایش بسته شده است؛ ناگهان پایش کشیده میشود و میایستد و اینور و اونور میپرد.دکتر درب کیسه را باز کرده و یکی دو موش دیگر را در آورده به آنها نیزنگاه کرده و با خنده دوباره آنها را به کیسه انداخته و سر کیسه را بسته و آنرا با شدت به کف زمین پرت میکند.صدای جیر جیر موشها شنیده شده و حرکت موشها را که به زمین پرت شده اند را از بیرون کیسه میبینیم.حالا دکتر به گوشه دیگر آزمایشگاهش میرود.لیوانی وارونه که پروانه ای زیر آن است روی میز کوچکی میباشد.پروانه زیر آن بال میزند.او لیوان و پروانه را به میز اصلی میآورد و در آنجا میگذارد.پروانه در حال بال زدن زیر لیوان است.دکتر لیوان را از روی پروانه بر میدارد.ولی دوباره آن را روی پروانه میگذارد.پروانه بی حرکت میماند.او مگس کش را برداشته و چند بار به روی میز میکوبد.پروانه در هر بار تکانی میخورد.دکتر میخندد و این عمل را تکرار میکند و هر بار چشمانش را هم ریز میکند.او بلند میشود و نگاهی مغرورانه به آزمایشگاهش میاندازد.از کشو دستکشی در آورده و در دستانش میاندازد.به سمت قفس مار میرود.مار بی حرکت چمباتمه زده است.از بالا قفس درب شیشه ای آنرا باز میکند و آهسته و با مهارت مار را گرفته و بیرون آورده و آنرا روی میز میگذارد.دوربین فیلم برداریش را برداشته و شروع به فیلم برداری میکند.موش انگار از دیدن مار ترسیده و در حال فرار است. ولی ریسمان پایش را میکشد.مار آهسته به سمت موش میرود.دکتر در حال خنده از این صحنه فیلم میگیرد.بعد مار را گرفته و آن را به داخل قفسش بر میگرداند.دکتر موش را در دستش میگیرد و آنرا به صورتش نزدیک میکند و چشمانش را ریز میکند.
دکتر :
کوچولوی من ؛ میخوام یه کاری برام انجام بدی .این آقا ماره امروز بد جوری گشنشه .منم باید تزمو زودتر آماده کنم.اگه این کارو نکنم دکتر نمیشم.( موش به اینور و انور حرکت میکند.دکتر ناگهان گلوی حیوان را میفشارد)
دکتر:
اینقدر تکان نخور.هر وقت زنگوله را به صدا در آوردم بیرون میای.اون وقت یه پنیر خوشمزه جایزه داری.
او موش را در داخل جعبه ماز میگذارد. و پنیری را در انتهای آن قرار میدهد.در بالای ماز شیشه است به صورتیکه از بالا قابل دیدن است ؛و انتهای آن به قفس مار متصل شده است. دکتر ریسمانی که به یکی از پای موش بسته شده است را به داخل قفس مار آورده و از بالای قفس کنترل ریسمان را در دست میگیرد.او دوباره شروع به فیلم برداری میکند.موش از بالا دیده میشود که خود را به اینور و انور میزند.هم زمان زنگوله را به صدا در میآورد.
کمی بعد:
حالا از قاب دوربین ؛ که در حال فیلم برداری است خروجی ماز را داریم.کم کم موش در قاب دوربین ظاهر میشود.و شروع به خوردن پنیر میکند.مدتی میگذرد و ناگهان ریسمان بسته شده به پای موش کشیده شده و موش داخل قفس مار میافتد.راه فرار ندارد و متوجه مار میشود.اینو و انور میپرد ولی نمی تواند بالا برود.مار میخزد؛ و آرام آرام به او نزدیک میشود.دکتر مگس کش را برداشته و هر از چند گاهی با هیجان به میز میکوبد.پروانه تکانی میخورد.مار چمباتمه میزند.چهره دکتر که چشمانش ریز شده و تصاویر فیلم را از مونیتور دوربین میبیند.ناگهان ماربه سمت موش میپرد.(صدای کوبیده شدن مگس کش روی شیشه قفس مار خارج از کادر مدام شنیده میشود)
موش دست و پا میزند و صدای خنده و کوبیدن مگس کش را از قاب دوربین دکتر میشنویم ....

....
داخلی –اتاق-روز

حالا دوربین از قاب تلویزیونی که فیلم" دکتر دیوانه "را پخش میکرده است عقب میکشد.متوجه میشویم که تمامی وقایعی که از ابتدا دیده ایم ؛ فیلمی بوده است که از تلویزیون پخش شده است.حالا همان مردی را میبینیم که دقیقا شبیه همان دکتری است که در فیلم دیده بودیم ؛ و او که چشمانش ریز شده است روی کاناپه در اتاقی روبروی تلویزیون نشسته و مگس کشی در دستش است و با مگس کش به میز شیشه ای کنارش میکوبد .او در حال نگاه کردن اواخر فیلم است.فیلم در تلویزیون تمام شده است و عنوان بندی پایان آن در حال پخش است. همان مرد که فیلم را دیده ؛ برای خود آبی ریخته و آن را تا آخر مینوشد.مگسی در کنار لیوان روی میز مینشیند.مگس کش مرد محکم روی آن زده میشود.تصویر هم زمان مگس کشته شده و تلویزیون که حالا خاموش است دیده شده و کم کم فید میشود.

پایان


برچسب‌ها: دکتر دیوانه
|+| نوشته شده توسط مجيد رحماني در یکشنبه هفتم شهریور ۱۳۹۵  |
بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:22