گويم سخن فراوان....
در برهوت محيط زيست و كم آبي
گفتگوي اول:
مرد اول:
دنبال يه ويلام تو شمال. فك مي كني بشه يه نقليشو بخرم؟
مرد دوم:
چرا نمي شه ؛چيزي كه زياده ويلاس. ساحلي يا جنگلي فرق مي كنه
مرد اول:
جنگلي دوس دارم
مرد دوم:
الان پول توي اين چيزاس. يه واحد تازه ساخت تو جنگل دارم...البته يه واحدم نيس... بيا نگا كن هر كدومشو خواسي وردار
مرد اول:
مي خام خلوت باشه.آخرهفته ها تو جنگل يه جُوجي بزنيم...
*
گفتگوي دوم:
هندوانه فروش ( داد مي زند):
عسل ؛ شكر پاره ؛ بِبُرو بِبَر؛
مشتري مي آيد.
هندوانه فروش ( هندوانه اي بزرگ را از ميان انبوه بارا بر مي دارد.با كفِ دست زير آن مي زند)
مشتري:
كيلو چنده؟
هندوانه فروش:
سيصد. مُفته به خدا. پول كارگرش نمي شه حاجي. امسال ماشالالله بركت زياده. بذار تو يخچال خنك شه ؛ بزن روشن شو
مشتري( دستش را روي يكي از هندوانه هايي كه نرم شده است مي گذارد و فشار مي دهد):
چرا اين همه مي كارن؟ مي دوني هر كيلوش دويست پنجاه ليتر آب مي بره؟
هندوانه فروش:
بد مي كنيم ارزان مي كاريم؟ اومدي مارو از كارو كاسبي بياندازي يا هندوانه بخري؟ قحطي بشه خوبه؟
مشتري هاج و واج نگاه مي كند.
صداي حراجي ديگري از بلند گو مي آيد:
شيرين ببر. به شرط مي دم.كيلويي دويست پنجاه...
پرده نمايش از دو طرف بسته مي شود.
بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 128