فیلم نامه کوتاه سربازهای غار

ساخت وبلاگ
 

فيلم نامه كوتاه انمیشن

سربازهاي غار

خلاصه :

دو سرباز ترسو از طرف فرمانده باید سرباز دشمنی که در غار مخفی شده است را دستگیر کنند.اما با همدیگر دعوا می کنند.فرمانده چگونگی حمله را شرح می دهد.در نهایت آنها به ته دره سقوط می کنند وسرباز دشمن از غار بیرون می آید و می رود.

خارجي-دهانه يك غار-روز

دو سرباز جنگي در كنار يك غار روي تپه اي مشرف به دره پناه گرفته اند.سربازها با چهره زخمي و خسته به داخل غار نگاه مي كنند.صدا هاي جنگ در پس زمينه شنيده مي شود.قمقمه  خالي از آبشان را باز مي كنند تا آبي بنوشند.آنها نگران و ناراحت قمقمه ها را به سمتي پرت مي كنند.كم كم بر سر همديگر بحث و فرياد سرمي دهند.مشخص نيست كه چه مي گويند.به دهانه غار اشاره مي كنند و هر يك از دیگری مي خواهد كه اول او بايد وارد غار شود.ولي هر يك از آنها امتناع مي كنند.

سرباز اول به سرباز دوم( اشاره به داخل غار و سرباز دوم مي كند.يعني كه اوبايد داخل برود):

  با ديالوگهايي كه تند و سريع گفته ميشود و نامفهوم است

سرباز دوم به سرباز اول (نيشخندي مي زند و اشاره مي كند كه او بايد به داخل برود.):

  با ديالوگهايي كه تند و سريع گفته ميشود و نامفهوم است

كم كم صدا هاي جنگ در پس زمينه زيادتر مي شود.سربازها نگران به اطرافشان و بعد به دهانه تاريك غار نگاه مي كنند.گلوله هايي به نزديكي آن دو اصابت مي كند.آنها ترسيده و در زمين دراز ميكشند.ناگهان بلند شده و هر دو به سمت داخل غار مي دوند.

داخل غار –(ادامه)

فضا تاريك است.سر و صداي دو سرباز در درون غار انعكاس دارد.مثل اينكه كسي را تهديد مي كنند.ناگهان صداي تير اندازي می آید و بعد صداي فرياد های آنها از آنجا شنيده مي شود.

بيرون از غار ( ادامه)

دو سرباز فریاد کنان به بيرون از غار فرار مي كنند.مدتي مي دوند.بعد آهسته تر رفته و در حالي كه نفس نفس مي زنند بر سر همديگر فریاد مي زنند.آنها جدای از هم و با فاصله به مقر فرماندهي خودشان مي روند.

داخلی- مقر فرماندهي-روز

آن دو روبروي ميز فرمانده؛ تفنگ به دوش ايستاده اند.خسته و نگران هستند. فرمانده بر سر سربازهایش داد و فریاد مي كند.سرباز ها از ترس سرتكان مي دهند.فرمانده نگاهي به آنها كرده؛و دور آنها قدم مي زند:

دیالوگهای نامفهومی را می گوید

اواز شكست سربازانش عصبي است.نقشه اي از جيبش در مي آورد و موقعيت جنگي را براي آنها با صداي بلند شرح مي دهد.بعد به سمت سرباز اول مي رود. دست در چانه  سرباز اول گذاشته ؛ به چشمهايش خيره شده و صورت خسته و زخمي او را بالاتر مي برد.همين كار را با سرباز دوم مي كند و به سمت ميزش بر مي گردد.آنها خبردار ايستاده اند. ناگهان با مشت به ميزش مي كوبد.صداي كوبيدن مشت با صداي انفجار در بيرون از مقر يكي ميشود.فرمانده منتظر پاسخ سربازانش است.سر باز اول به تكاپو مي افتد و اشاره به سرباز دوم مي كند و چيزي نامفهوم مي گويد.او اشاره به هول دادن مي كند.يعني اينكه سرباز دوم او را هول داده است.همين اشاره را سرباز دوم به سرباز اول نسبت مي دهد.يعني اينكه سرباز اول بوده است كه او را هول داده است.هريك مي خواهند شكستشان را توجيه كنند.فرمانده با داد و فریاد صحبتشان را قطع ميكند.آنها را به سمت تخته سياه در گوشه مقر مي برد و نقشه جنگي را مي كشد.دو سرباز به تدریج چرت می زنند.فرمانده راهي را كه به یک غار منهتی می شود را می کشد. درون غار دشمن را  كه با اسلحه پنهان شده و كمين كرده است را کشیده و نشان می دهد.سپس او تصوير سرباز اول را مي كشد كه بيرون از غار با اسلحه ایستاده و داخل غار را پوشش مي دهد و سرباز دوم را در درون غار ميكشد.با اين تاكتيك به آنها مي فهماند كه يكي بيرون بايد مراقب باشد و نفر دوم باید به داخل غار برود.فرمانده به سمت سربازها برگشته و آنها را در حال چرت ميبيند.او عصباني شده و دوباره فرياد مي زند.سربازها از چرت پريده و حالت خبردار ايستاده و سر تكان مي دهند.فرمانده روی تابلو اشاره به سرباز دشمني كه  در داخل غار كمين كرده مي كند و به آنها مي فهماند كه او را مرده و يا زنده مي خواهد. دوتصوير اسير وكشته شدن  دشمن را در تابلو مي كشد.سربازها سر تكان مي دهند .ولي به همديگر خصمانه نگاه مي كنند.فرمانده  اسلحه اش را در آورده و آنها را تهديد مي كند.اشاره به تابلو و دشمن مي كند و به آنها مي فهماند كه اگر دشمن را زنده يا مرده تحويل او ندهند آن دو را مي كشد.اسلحه اش را روي شقيقه هاي سرباز اول و دوم مي گذارد.سربازها ترسيده و به حالت خبردار سر تكان داده و تاييد مي كنند. فرمانده به سمت ميزش برگشته و مي نشيند. مشغول نوشتن مي شود.برگه  مرخصي ها را به دو سرباز نشان مي دهد و به آنها تفهيم مي كند كه اگر دشمن را دستگير كنند به آنها مرخصي خواهد داد.بعد با فرياد به آنها اشاره مي كند كه بروند.سربازها لبخندي زده و خبر دار شده و اسلحه اشان را از دوش برداشته و به دست مي گيرند وبا حالت سان از مقر خارج مي شوند.

خارجي-جاده مشرف به غار-روز

آنها در جاده با فاصله از هم به سمت غار مي روند.صداهاي جنگ در پس زمينه شنيده مي شود.سربازها هر از گاهي در جايي پناه گرفته و بعد به هم خصمانه نگاه كرده و دوباره به به سمت غارمي روند.

خارجي-دهانه يك غار-روز(ادامه)

آنها به نزديكي غار مي رسند.هر يك در كنار تپه اي  سنگر می گیرد و اسلحه اش را به سمت غار نشانه مي رود.سرباز اول به سمت غار شليك مي كند و به سرباز دوم نيشخند مي زند.سرباز دوم هم به نشان اعتراض ؛ همين كار را مي كند.آنها بدون توجه به تاكتيك فرمانده اشان ؛ براي رو كم كردن يكديگر سعي مي كنند به سمت داخل غار شليك كنند.اما از درون غار هم صداي تير اندازي مي آيد.حالا هر كدام از اين دو سر باز كه در تپه پناه گرفته اند ؛ سعي مي كنند خودشان را در پشت تپه بيشتر پنهان كنند.آنها از تير اندازي ترسيده و ديگر به آنجا شليك نمي كنند.آن دو سينه خيز به سمت همديگر رفته؛ بلند مي شوند و به همديگر نگاه مي كنند.يك تير ديگر از غار شليك مي شود.آن دو دوباره خود را به زمين انداخته و با هم مشاجره مي كنند.مدتي سكوت مي شود.آنها از زمين بلند شده وبه سنگر هايشان بر ميگردند.اسلحه اشان را خشاب گذاري مي كنند.ولي فشنگ هايشان كم است.باقی مانده فشنگها را داخل خشاب مي گذارند.به اطرافشان نگاه مي كنند.ناگهان هر دو به سمت غار حمله مي كنند و به داخل آن مي روند. بلافاصله از داخل غار به سمت بيرون شليك مي شود . بعد از مدت كوتاهي دوباره همان سر باز ها ديده مي شوند كه فرار مي كنند و بیرون می آیند.آنها درمانده شده  و به اين سمت و آن سمت مي دوند و فرياد مي زنند. سرباز اول در حال دويدن به زمين مي خورد و پايش را از درد می گیرد و ناله مي كند.سرباز دوم بدون توجه به آسيب سرباز اول  به سمت تپه مشرف به دره در كنار غار پناه مي برد. اوبه درون دره نگاه مي كند.سر باز اول در حالي كه لنگ مي زند و پايش را مي مالد به سمت او مي رود.هر دو نفس نفس مي زنند.دوباره سكوت مي شود.هراز چند گاهي صدا هاي جنگ در پس زمينه شنيده مي شود.

سرباز اول به سر باز دوم( با ديالوگهاي نامفهوم) :

اشاره به غار مي كند و از وي مي خواهد كه او به داخل غار برود.

سرباز دوم به سر باز اول :

از جيبش عكس فرزندش را در مي آورد و به او نشان مي دهد.او متقابل از سرباز اول مي خواهد كه به داخل غار برود.

سرباز اول به سرباز دوم( با ديالوگهاي نامفهوم) :

از جيبش عكس مادر پيرش را در مي آورد و نشان مي دهد.

هردو عصباني می شوند.  هر یک بر سر اينكه كدام يك اول باید به داخل غار بروند بحث مي كنند و داد و فرياد ميزنند.بعد پشت به همديگر روي زمين به حالت قهر مي نشينند.

خارجي –كنار مقر فرماندهي –روز( فلاش فوروارد)

فرمانده اسلحه اش را روي شقيقه سرباز اول گذاشته است.سربازاز ترس چشمهايش را مي بندد.انگشتهاي فرمانده آرام آرام در حال فشردن ماشه است.

 

خارجي –كنار مقر فرماندهي –روز( فلاش فوروارد)

فرمانده اسلحه اش را روي شقيقه سرباز دوم گذاشته است.سربازاز ترس چشمهايش را مي بندد.انگشتهاي فرمانده آرام آرام در حال فشردن ماشه است.

خارجي-دهانه غار-روز( ادامه)

از دهانه غار صداي شليك مي آيد .سربازها هم زمان در حال فكر كردن به اعدام خود از سوي فرمانده اشان بوده اند با شنيدن صداي تير سرشان را كج مي كنند.بعد متوجه مي شوند كه صداي شليك از درون غار بوده است.آنها دوباره پناه مي گيرند.از شدت ترس هر يك از آنها دستمال سفيدي را از جيبش در آورده و به چوبي ميبندد.آنها سينه خيز به همديگر مي رسند.دستمالهاي سفيد همديگر را در بالاي چوب مي بينند.در كنارغارهر دو بلند مي شوند و به همديگر نگاه مي كنند.چوبهايي كه سر آن دستمال است را آرام آرام به سمت پايين مي آورند.سرباز اول دستمال سفيد سر باز دوم را گرفته و آن را از سر چوب كنده و به داخل دره مي اندازد.سرباز دوم هم همين كار را انجام مي دهد.سرباز اول به نشانه اعتراض به اين كار سرباز دوم را هول مي دهد.آنها عصباني مي شوند.سلاح هايشان را در پشت تپه مي گذارند و به همديگر پرخاش مي كنند.

سرباز اول به سرباز دوم:

( با دیالوگهای نامفوم)

دستش را به شكل تفنگ در آورده و روي شقيقه سرباز دوم مي گذارد.( یعنی فرمانده باید تو را بکشد)

سرباز دوم به سرباز اول :

اوهم متقابلا همين كار را انجام مي دهد. .( یعنی فرمانده باید تو را بکشد)

بعد با همديگر درگير مي شوند.روي هم مي غلطند.به سر وصورت همديگر مي زنند.سپس سلاح هايشان را برداشته و عليه همديگر پناه گرفته و به سمت هم تيراندازي مي كنند.هر تيراندازي با صداي فريادي همراه است.سرباز اول فشنگهايش تمام مي شود.خشاب را در مي آورد خشاب خالي است.سرباز دوم هم فشنگهايش تمام شده و خشابش خالي است.آن دو تفنگهايشان را به گوشه اي پرت مي كنند و به طرف همديگر حمله مي كنند.به همديگر ناسزا مي گويند.در كنارغار دره اي است.آن دو در كنار دره روي هم افتاده اند.صدا هاي رگبار در پس زمينه شنيده مي شود.آنها بدون آنكه متوجه باشند دركنار دره مشغول زد و خورد هستند.ناگهان در حین درگیری فرياد کشان به سمت قعر دره سقوط مي كنند .

مدتي بعد(همانجا)

از داخل غارهر از چند گاهي به بيرون تير اندازي مي شود.بعد صدا قطع مي شود.صدايي مثل در آوردن خشاب به گوش ميرسد.صدای پرت کردن خشاب به گوشه اي شنیده مي شود.بعد از مدت كوتاهي آرام آرام پرچم سفيدي از دهانه غار بيرون مي آيد.گويا سربازي كه (دشمن ) در داخل غار بوده است قصد تسليم کردن خود را دارد.صدا هاي پس زمينه جنگ قطع شده است.بيرون آرام به نظر مي رسد. جنگ تمام شده است.صدا ي آواز پرندگاني به گوش مي رسد.سرباز ي كه داخل غار بوده است آهسته آهسته در حالي كه دو دستش را بالا گرفته است با پرچم سفيد بيرون مي آيد.با احتياط به محوطه نگاه مي كند.کسی آنجا نیست .او سريع پشت تپه پنهان مي شود.بعد از مدتي سرش را از تپه بالا آورده و پرچم سفيد ش را به گوشه اي پرت مي كند. مي ايستد و به اطرافش نگاه مي كند. مطمئن مي شود كه خطري تهديش نمي كند.لبخندي زده و به سمت پايين جاده مي رود.

 

بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:22