فیلم نامه کوتاه انیمیشن خان آخر

ساخت وبلاگ
خان آخر

محیط زیست را خانه خود بدانیم....

فیلم نامه کوتاه انیمیشن

خان آخر

با نگاهی به خان ششم شاهنامه فردوسی

-                                                خارجی-   جنگل و دریا-روز

دودی تیره فضای جنگل و سطح دریا را فرا گرفته است.روی سطح تیره آب  ؛ توری بزرگ  پرتاب می شود؛به طوریکه تمام سطح آن را می گیرد.ناگهان دو چشم نگران و مضطرب در افق دریاروي آب ظاهر می شود.چشمها به هر سو می چرخند.به تور ی که آرام آرام به زیر میرود خیره می شود.صدا های عجیبی از ساحل دریا و جنگل به گوش می رسد.کم کم باد شروع به وزیدن می کند.تعدادي ديگ جوشان در گوشه و كنار دامنه جنگل ديده مي شود.در داخل آنها مايع سياه رنگي جوشیده؛و با قاشقي بزرگ هم زده مي شود.صدای تبری که به درختی زده می شود باصدای باد ترکیب می شود.دستی بزرگ و زشت با تبر به تنه درخت ضربه می زند.با هر ضربه صدایی می پیچد .تعدادي از درختان يكي يكي قطع شده و به زمين مي افتند.جلوتر آتشی افروخته شده و دودش  بالا رفته وآسمان را سیاه مي كند.

بیابان روز

بیابانی لم یزرع.صدای های عجیب و غریبی مثل قهقهه و درگیری به گوش می رسد.سمهای اسبی در زمین دیده می شود که بی قرار است.سم را به خاک می کوبد.صدای کوبیدن چیزی می آید. به تدریج در بیابان ؛صدا ها قطع می شود.

-                                               خارجی-    ساحل دریا- کنار خیمه -شب

در دوردست چندین آتش در دل جنگل  روشن است.کنار ساحل ؛خیمه بزرگی دیده می شود.صدای خواب از داخل آن می آید.در روشنایی مختصر آنجا اجساد ماهی و آبزيان ديگري دیده می شود.

-                                              خارجی-     ساحل دریا-کنار خیمه -روز

ازخیمه؛پاهايي بزرگ و برهنه با ناخنهاي دراز بيرون مي آيد. صداي خمیازه اين موجود شنيده مي شود .رنگ دريا كدر است.ساحل مملو از زباله های خوراکی و ماهیان مرده است.پاهاي اين موجود به سمت ساحل مي رود.نعره اي مهلك مي كشد.زمين كمي مي لرزد.از صداي نعره؛ چشمهاي نگران دريا باز مي شود.تور به سمت ساحل كشيده می شود.دريا به تلاطم مي افتد.ماهيها از روي آب به سمت چشمهاي دريا پرش كرده و فرار مي كنند.موجهاي بلندي به سمت ساحل حمله مي كنند.تور ماهيگيري كم كم به ساحل مي رسد.تعداد زيادي ماهي در آن اسير و پرو بال زده و به كف ساحل كشيده مي شوند.آنها يكي يكي مي ميرند.چشمهاي دريا غمگينانه به ماهي ها نگاه مي كند.سطح آب پايين و پايين تر مي رود.صداي خنده هايي وهم انگيز به گوش مي رسد.

كمي بعد ( همانجا)

هياهويي به راه افتاده است.در تعدادي از دستهای زشت با ناخنهاي بلند ؛ كاسه هایی پر از مايع سياه رنگ دیده می شود.دريا كه سطح آن پايين تر رفته است مايوسانه به ساحل نگاه مي كند.صداهاي عجيب و غريب حاصل از نوشيدن مايع سياه رنگ شنيده مي شود.سر و صدا ها شدت مي گيرد.زمين كمي مي لرزد.دستهاي زشت؛ درختاني را از ريشه مي كنند.در ساحل ماهي ها روي هم افتاده اند.يكي از ماهي ها هنوز تكان ميخورد.يكي از دستهاي عجيب و غريب اين ماهي را بر مي دارد.در نزديكي خيمه ؛ديگي پر از آب روي چوبي  قرار دارد.از ته ديگ قطره قطره آب مي چكد.ماهي داخل ديگ انداخته شده و شروع به حركت مي كند.ديگهاي حاوي مايع سياه رنگ به كنار دريا آورده مي شوند.همه محتويات آن به داخل دريا ريخته مي شود.رنگ آب به تدريج تا افق تيره تر شده و بعد سطح آب دوباره پايين تر مي رود.دريا مايوسانه به مايع سياه و متعفن نگا ه كرده؛ سپس كم كم چشمهايش را مي بندد.

کمی بعد

-                                            خارجی-       ساحل دریا-روز

از دور سواري از راه مي رسد.اسبش را در نزديكي ماهيهاي  مرده و متعفن نگه مي دارد و پياده مي شود.او؛ جواني است قوي هيكل كه لباس رزم پوشيده و كلاه خود به سر ؛تيرو كمان وخنجري در حمايل دارد. به اجساد ماهيها نگاه مي كند.از داخل جويي باريك كه به دريا متصل است؛ مايعي سياه رنگ به داخل آب ريخته مي شود.دريا ي كدر؛چشمهاي بي رمقش باز شده و به اومايوسانه مي نگرد.تعدادي ماهي در روي سطح آب مرده اند.

-                                             خارجی-      ساحل دریا-کنار خیمه -روز

از خيمه صداي خرناس مي آيد.ديگ؛ قطره قطره آبش به زمين ريخته مي شود.ماهي در داخل آن؛ سراسيمه شنا مي كند.آب ديگ تحليل رفته است.از داخل خیمه؛ دوباره پاهايي بزرگ و برهنه با ناخنهاي دراز بيرون آمده وكنار ديگ مي ايستد.از ديدن ديگ و ماهي؛ خند ه اي موهوم سر مي دهد.پاها به سمت ساحل راه مي افتد.ناگهان صداي شيهه اسبي به گوش مي رسد.جوان جنگجو با اسب روي دو پا بلند مي شود.حالا در يك سمت ؛"ارژنگ دیو شاخدار" با آن پاهاي برهنه و زشتش ايستاده و در سمت ديگر جوان جنگجو كه اسبش شيهه مي كشد.ديو به سمت جنگل نگاهي كرده و نعره اي مي كشد.گویی ديگر دیوهای کوه را خبر می کند.سپس به سمت مرد سوار حمله مي كند.ديو در يك آن ؛ مرد جوان را روي دست بلند كرده و او را به سمت دريا پرت مي كند.اما او سريع بلند شده و تيري در چله كمان گذاشته و به سمت ديو بزرگ آنرا از چله رها مي كند.تير به بازوي ديو اصابت ميكند.اما او ؛ آنرا از بازويش در آورده و تير را شكسته و به زمين مي اندازد.حالا در اثر نعره اي كه ديو قبلا كشيده بوده است؛ شش ديو ديگر از جنگل پايين آمده و به ساحل مي رسند.زمين زير پاهاي آنها مي لرزد.ديوها نعره سر مي دهند.دريا كه تيره تر به نظر مي رسد به تلاطم مي افتد.

خارجی-  جنگل -شب

جوان جنگجو به درختي بسته شده است.آتش در گوشه و كنار جنگل روشن است.در روشنايي آتش ديگهاي حاوي مايع سياه رنگ ديده ميشود.گویی آنها بزمی  دارند.يكي از ديوها تعدادي ماهي مرده را به داخل ديگ انداخته و در حالي كه نعره زنان مي خندد ؛ مقداري از آنرا در كاسه ريخته و مي نوشد.پنج ديو ديگر هم همين كار را مي كنند.با نوشيدن آن نيرويشان چند برابر شده و درختاني را از ريشه مي كندند.صداهاي نعره وخنده  و سوختن چوبها در آتش تا نزديك صبح ادامه دارد.

خارجی-  جنگل  سپیده صبح

جوان جنگجو كه به درخت بسته شده در حالت خواب و بیداری است.با شنیدن صدای سم اسبی که به طرفش می آید؛چشمهایش را کاملا باز می کند.آن طرفتر ؛شش ديو بي جان هریک به گوشه اي افتاده اند.سواري از دور دست به سمت جوان جنگجو مي آيد.سوار مردي است تنومندوگرز به دست با حمايل جنگي.او رستم دستان است.مرد جنگجو؛ او و اسبش "رخش" را خوب مي شناسد.رستم دستهاي او را از درخت باز مي كند.جوان جنگجو به رستم لبخندي زده و به سمت خيمه ديو هفتم در ساحل دريا اشاره مي كند.آنها همراه با رخش؛ پياده به سمت خيمه مي روند.

 

كمي بعد- ساحل دريا ؛كنار خيمه

رستم و مرد جنگجو به كنار خيمه مي رسند.اما اثري از ديگي سوراخي كه ماهي در آن بوده است نيست.آنها با يك حركت وارد خيمه مي شوند.مدتي بعد از آن خارج مي شوند.ديو هفتم( ارژنگ دیو) در خيمه نيست.دريا كه حالا آبش به كمترين مقدار رسيده است؛ چشمهايش را بي رمق باز مي كند. امواج با ديدن رستم و مرد جنگجو كمي جان مي گيرد و به تلاطم در مي آيد.رخش رستم شيهه مي كشد و سم هايش را به خاك مي كوبد.رستم گرزش را به دست می گیرد.آنها به جستجوی دیو می روند.

 خارجی-جنگل -روز

ارژنگ دیو؛ دیگ سوراخ را به دست گرفته است.آب زیادی در آن باقی نمانده است. آن را به زمین می گذارد. مقدار زيادي از  مایع متعفن و سياه را می نوشد.با نوشیدن آن قدرت زیادی پیدا کرده و نعره بلندی می کشد.او درختی را از جا می کند.سپس همه دیگها را معلق کرده و آب سیاه و متعفن آن به سمت جوی و دریا سرریز می شود.ارژنگ دیو؛ ظرف سوراخی را که ماهی در آن است را به زمین معلق می کند.ماهی؛ داخل جوی مایع سیاه می افتد و پرو بال می زند.ارژنگ؛ با کنده درختی در دست ؛ به سمت ساحل و دریا می دود.

ساحل دریا- کنار خیمه( ادامه)

رستم و ارژنگ دیو با هم روبرو می شوند.دریا ؛موجهایش را بلند و به شکل دستی گره کرده در می آورد.جوی مایع سیاه رنگ؛ به داخل دریا ریخته می شود.تعدادی دیگر ماهی مرده روی آب قرار می گیرند.رستم با گرز؛ بر سر ارژنگ می کوبد.او از درد نعره می زند.اما با کنده درخت به رستم حمله کرده واو را به گوشه ای پرت می کند.پشت ارژنگ دیو به دریا است.چشمهای دریا؛ خشمگین به او نگاه می کند.آب تیره دریا به شکل مشتی گره کرده هم چنان جلو آمده و به سمت ساحل می آید.رستم؛ خشمگین  بلند شده و ارژنگ را به هو ا بلند کرده و محکم او را به زمین می کوبد.ارژنگ دیو نعره ای از درد می کشد.موج دریا به او می رسد.دریا دیو را به سمت خود کشیده و او راکه نعره می زند به داخل آب می کشد.رخش شیهه کشان به سمت رستم می آید.از طرف جنگل ؛جوان جنگجو به سرعت به سمت رستم می آید.او ماهی را که داخل جوی کثیف بوده  را در دست دارد.به سرعت از اسب پیاده شده و ماهی نیمه جان را به آب می سپارد.حالا اثری از ارژنگ دیو در داخل دریا نیست.آسمان روشن می شود.دریا کم کم رنگ"آبی" خود را باز می یابد.چشمهای دریا به ماهی نیمه جانش نگاه می کند که کم کم جان گرفته و به سمتش می رود.دریا به رستم و جوان جنگجو می خندد.سطح آن کم کم بالاتر می آید.چند پرنده در یایی در آسمان پیدا شده و آواز سر می دهند.حالارستم و جوان سوار براسب شده و به سمت افق پیش می روند.آنها دور و دورتر می شوند.تا جاییکه دیگر دیده نمی شوند.

 

  خارجی-جنگل روز

جنگل آرام وآتش ها خاموش شده است.در پایین جنگل ؛ دریا و ساحل آن دیده می شود.ساحل و دریا تمیز است.

خارجی-  جنگل-شب

تنها صدای جیر جیرکها در جنگل شنیده می شود.باد ملایمی می وزد و شاخهای درختان را کمی تکان می دهد. ناگهان صدای پایی به گوش می رسد.زمین با صدای پا کمی می لرزد.جیرجیرکها ساکت می شوند.باد از حرکت می ایستد.صدای نعره ای دیگر در جنگل می پیچد.

خارجی- ساحل دریا-شب

صدای نعره به دریا میرسد.چشمهای دریا باز شده و نگران  به اطراف نگاه می کند.

 


برچسب‌ها: فیلم نامه خوان آخر, شاهنامه
|+| نوشته شده توسط مجيد رحماني در سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۵  |
بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟!...
ما را در سایت بخشش لازم نیست اعدامش کنید؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majid-film بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 1:22